جدول جو
جدول جو

معنی حسام الدوله - جستجوی لغت در جدول جو

حسام الدوله
(حُ مُدْ دَ/ دُو لَ)
اردشیر بن باحرب، شانزدهمین فرمانروا از پادوسیان حکام رستمدار است و به گاوباره معروف به وده و بیست وپنج سال حکومت کرده است. (حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 329). رجوع به حسام الدوله زرین کمر پسر فرامرز شود
زرین کمر پسر جستان پسر کیکاوس که در 610 هجری قمری درگذشت. وی بیست ودومین فرمانروا از حکام پادوسی رستمدار مازندران است. رجوع به حسام الدوله زرین کمر پسر فرامرز شود
عقیلی مقلد. اولین فرمانروای بنی عقیل از 386 هجری قمری تا 391 هجری قمری میباشد. رجوع به مقلدبن مسیب و الاعلام زرکلی چ 1 ج 3 ص 1066 شود
ابوکالنجار مرزبان. چنانکه در حبیب السیر (چ خیام ج 3 ص 436) دیده میشود. و ظاهراً مصحف صمصام الدوله باشد. رجوع به ابوکالنجار مرزبان شود
لغت نامه دهخدا
حسام الدوله
(حُ مُدْ دَ / دُو لَ)
شهریاربن قارن بن سرخاب بن شهریار. اولین فرمانروای سلسلۀ اسپهبدیان حکام مازندران (466-606 هجری قمری). وی 37 سال حکومت کرده است. رجوع به مازندران و استرآباد رابینو ص 181 و حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 418 شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مِدْ دَ لَ)
این لقب برروی سکه های بعض پادشاهان غزنوی دیده شده است. (النقود العربیه از انستاس کرملی چ قاهره 1939 میلادی ص 131)
لغت نامه دهخدا
(نِ مُدْ دَ / دُو لَ / لِ)
محمود بن محمد بغراخان، مکنی به ابوالقاسم خواهرزادۀ سلطان سنجر است، وی پس از اسارت خال خود به دست غزان به تخت سلطنت نشست. رجوع به تاریخ ادبیات در ایران دکتر صفا ج 2 ص 630 و نیز رجوع به محمود بن محمد شود
لغت نامه دهخدا
(حُ مُدْ دَ/ دُو لَ)
کینخواری پسر اردشیر پسر کینخوار پسر شهریار پسر کینخوار پسر رستم پسر دارا پسر حسام الدولۀ شهریار. اولین فرمانروای کینخواریان (635-750 هجری قمری). میباشد. وی در 674 هجری قمری پس از 12 یا 15 سال حکومت درگذشت. (مازندران و استرآباد رابینو چ وحید ص 181). و نیز در همانجا گوید: حسام الدوله اردشیر بن کینخوار در 635 هجری قمری برضد مغولها شورید و پایتخت را از ساری که آل باوند آنجا را مقر خودساخته بودند به آمل که کمتر در معرض تاخت و تاز بودانتقال داد و در آنجا در کنار رود هراز قصری ساخت که در سال 880 هجری قمری هنوز مقر فرمانروایان آمل بود. (همان کتاب ص 60 و 80 دیده شود). و در جائی از این کتاب او را حسام الدین نامیده است. خوندمیر او را حسام الدوله اردشیر بن کخوار نامیده گوید: ملقب به ابوالملوک است و بعد از وی پسر کلانترش شمس الملوک محمد به امر ایالت مشغولی نمود. (حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 336)
لغت نامه دهخدا
(حُ مُدْ دَ / دُو لَ یِ کُ)
مکنی به ابوالشوک. وی در ذیقعده 430 هجری قمری بر کرمانشاه مسلط شد و حاکم عباسی آن را بیرون کرد. رجوع به وقایع این سال در کامل ابن اثیر و به ابوالشوک در همین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(حُ مُدْ دَ/ دُو لَ)
زرین کمر پسر فرامرزبن شهریار. چهاردهمین فرمانروا از پادوسیان حکام رستمدار است که ایشان از حدود سال 45 تا 1005 ه. ق. در مازندران حکومت کردند و در این تاریخ به دست شاه عباس صفوی منقرض گردیدند. و این حسام الدوله 35 سال حکومت کرده است. رجوع به مازندران و استرآباد رابینو، چ وحید ص 192 و حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 329 شود
لغت نامه دهخدا
(حُ مُدْ دَ/ دُو لَ)
تاش مکنی به ابوالعباس حاکم آمل به روزگار فخرالدولۀ دیلمی و بعداً حاکم استرآباد و گرگان و دهستان و آبسکون شد و در 379 یا 381 هجری قمریدرگذشت. (مازندران و استرآباد رابینو، چ وحید ص 185). و شاید همو باشد که در مسجد جامع ساری مدفون است. رجوع به همان کتاب، ص 81 شود. ابوریحان گوید این لقب از حضرت خلافت برای وی صادر شده بود. (آثار الباقیه چ اروپا، ص 134). مستوفی گوید: امیر نوح وزارت به ابوالحسن عتبی داد... و بدین سبب میان عتبی و سیمجور گردی نشست وزیر سعی نمود تا حسام الدوله تاش که از ممالیک پدرش بود در خدمت امیر نوح راه امارت یافت... عاقبت مقرر کردند که نشابور تاش را باشد و بلخ فایق را و هری با قهستان ابوالحسین سیمجوری را... و میان او (ابوعلی بن ابوالحسین سیمجوری) و تاش محاربات رفت، تاش جهت عزلت خود و قتل وزیر ابن عتبی دل ازسامانیان برگرفت و به فخرالدوله دیلم پناه برد به جرجان، فخرالدوله به او تکلفها کرد و گرگان برو مسلم داشت و خود به ری رفت تا سنۀ 379 هجری قمری حاکم گرگان بود چون متوفی شد، گرگانیان بجوشیدند، خراسانیان بمقاومت مشغول شدند. (تاریخ گزیده صص 286-387 و 420 و 421). ناصح بن ظفر منشی در ترجمه تاریخ یمینی آرد:
ذکر حسام الدوله تاش و انتقال زعامت لشکر با او - پس حسام الدوله تاش را به نیشابور فرستادند موسوم به منصب سپاه سالاری و سرداری لشکر و زمام حل و عقد و بسط و قبض و ابرام و نقش بدست حزامت و شهامت او دادند، و فائق خاص را برای معاونت و معاضدت به وی بازبستند و نصر بن طز شرابی و جمعی از وجوه لشکر و امراء و معارف دولت در متابعت روایت او روان کردند و به خزاین و مراکب و اسلحه و اسباب سپهداری او را مستظهر و مزاح العله گردانیدند، چون به نیشابوررسید، بساط عدل و انصاف و رحمت و رأفت بگسترد و امور دواوین و قوانین در سلک نظام آورد و رسوم جائره برانداخت و اطماع مستأکله از ضعفا و رعیت کوتاه گردانید و در زعامت جیوش و تقدیم و تأخیر در مراتب و مقادیر و اقامت مراسم ریاست و سیاست و شرایط قیادت و سیادت به اقصی الامکان رسید. و در این عهد شمس المعالی قابوس بن وشمگیر و فخرالدوله بویه به خراسان افتاده بودند از مصافی که میان ایشان و مؤیدالدوله واقع شده بود. (از ترجمه تاریخ یمینی ص 61، 63، 67، 68، 70 و 80) (حبیب السیر)
لغت نامه دهخدا
(حُ مُدْ دَ/ دُو لَ)
اردشیر بن نماور بن فخرالدوله که در 643 هجری قمری درگذشته است. وی بیست وپنجمین فرمانروای پادوسی از حکام رستمدار است. وی برادر اسکندر است که پس از مرگ پدرش در 640 هجری قمری به تخت نشست. رجوع به مازندران و استرآباد رابینو، ص 192 و 205 و حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 330 و به حسام الدوله کمر پسر فرامرز شود
لغت نامه دهخدا
(اِ فَ بَ / بُ)
حسام الدوله شهریاربن قارن بن سرخاب بن شهریاربن دارا. نخستین پادشاه طبقۀ دوم از ملوک جبال یا اصفهبدان طبرستان بود که بسال 466 هجری قمری خروج کرد و ممالک موروث را بدست آورد و درنتیجۀ مرگ سلطان ملکشاه سلجوقی بسال 485 و پدید آمدن اختلاف و کشمکش میان فرزندان وی بر نیرو و شوکت حسام الدوله افزوده شد و آنگاه که سلطان محمد در عراق به تخت سلطنت نشست میان وی و پادشاه مزبور اختلاف روی داد و سلطان محمد سنقر بخاری را با پنجهزار تن سوار به مازندران گسیل داشت و حسام الدوله در ساری متحصن گشت و هنگامی که سنقر بخارج شهر ساری رسید و آنرا محاصره کرد، اسپهبد روزی تاج بر سر نهاد و بر دروازۀ ساری بایستاد و گفت: منصب ولایت عهد من به کسی تعلق خواهد یافت که امروز به نبرد برخیزد و سپاه سنقر را درهم شکند. نجم الدوله قارن که فرزند بزرگتر وی بود داوطلب این امر گردید و فخرالدوله رستم پسر وی نیز بیاری او برخاست و از دروازه بیرون رفت و با سنقر به پیکار پرداخت، قضا را در آن هنگام مرغابیانی که در پس نبردگاه در آبگیری بودند بر اثر جوش و خروش میدان نبرد یکباره بپرواز درآمدند و سنقر که آن صدا را شنید پنداشت که از پشت بر وی تاخته اند و ناگزیر منهزم گردید و به اصفهان بازگشت، از آن پس سلطان محمد از سر ستیز برخاست و با اصفهبد حسام الدوله از در آشتی درآمد و درخواست اصفهبد یکی از فرزندان خویش را نزد وی به نوا فرستد، اصفهبد پذیرفت و از وی خواست سوگند یاد کند که به پسر او بدی نرساند و یکی از حجله نشینان سلجوقی را با او در سلک ازدواج کشد و سلطان این شرط را پذیرفت و بر آن عهد و پیمان بست و حسام الدوله پسر کهتر خویش علاءالدین علی را با ده هزار سواره و پیاده نزد سلطان فرستاد و علاءالدوله چند گاهی در خدمت پادشاه بسر برد و خواهر سلطان را جهت برادر خود نجم الدوله قارن بخواست و با شکوه فراوان به مازندران روانه کردو آنگاه که علاءالدوله از اردوی سلطان محمد نزد پدر بازگشت میان او و نجم الدوله اختلاف روی داد و علاءالدوله به خراسان شتافت و خود را منظور نظر سلطان سنجر گردانید و سلطان در مقام استمالت وی برآمد و خواست لشکری به وی دهد تا مازندران را از تصرف پدر و برادر بیرون آورد و نجم الدوله قارن که این خبر شنید با سپاهی انبوه در ملازمت حسام الدوله تمشیه را لشکرگاه ساخت و در انتظار حملۀ برادر بود و در آن منزل حسام الدوله درگذشت و مدت سلطنت وی 37 سال بود و زیاده بر هشتاد سال بزیست. (از حبیب السیر ج 2 ص 418 و 419). و رجوع به تاریخ طبرستان ابن اسفندیار ج 2 صص 33- 40 شود
لغت نامه دهخدا
(اَبُلْ عَبْ با)
حسام الدوله تاش. او از دست امیر نوح سامانی، امیر خراسان بود. رجوع به ص 327 و 350 حبیب السیر ج 1 شود. و رجوع به ابوالعباس تاش شود
لغت نامه دهخدا